{سناریو} [سه پارتی]
P2:
بوی عطر زنندش به مشامم رسید و موجب حالت تهوع شد برام..
با لحن مسخرش نزدیکم شد و دوتا دستش رو کنارم گذاشت: نظرت چیه..تا وقتی کسی نیست..یکم با هم اختلاط کنیم؟ ها؟
فاصله صورتشو با صورتم ثانیه به ثانیه کمتر میکرد و میتونستم بوی نفسش رو کاملا حس کنم
لب هاش رو روی پیشونیم گذاشت و عمیق بوسید
بعد از بوسیدن پیشونیم ازم فاصله گرفت و با لبخند لجنش بهم خیره شد
دستمو روی پیشونیم کشیدم تا رد بوسهش رو پاک کنم ولی انگار تمیز نمیشد
از خودم دورش کردم و آروم آروم ایستادم: یونگ هی! ازم فاصله بگیر گمشو کنار
دستاش رو دور بازو هام حصار کرد و محکم گرفت طوری که خونی به دستم نمیرسید: هی هی دختر بد ..خفه خون بگیر
صدای جیغم بلند شد و چهار ستون اتاق رو لرزوند: یونگ هیی گفتم برو بیرونننننننننن
با دستش راه دهنم رو بست و صدام رو توی حنجرم خفه کرد: دختره احمق..داری کارمو به هم میزنی!
منو به خودش نزدیک تر کرد و صورتشو اطراف صورتم حرکت داد
صداش رو بلند تر از حد معمول کرد و حرفشو کامل کرد: میخوام همین الان برای خودم بشی!
جیغی از اعماق وجودم کشیدم و فاصله بینمون رو به قدری زیاد کردم تا زمین بیوفتم
دست به کمر نزدیکم شد و عربده کشید: خودت خواستی ا.ت شی!!!
سمتم حمله ور شد و بازو هاش رو دور بدنم گذاشت
صدای باز شدن در امیدی بهم رسوند تا دوباره جیغ بزنم
چشمام رو کامل و محکم بستم و آروم اشک ریختم
صدای ناله یونگ هی که از سر درد بود بلند شده بود
با این حجم از داد و بیداد یونگ هی احتمال شکستن چند تا از دنده هاش رو داده بودم
دست گرمی روی گونم کشیده شد و منو وادار کرد تا چشم هام رو. باز کنم
صورت خیس و کمی خونی جونگ کوک و چشم های ترسیده و نگرانش رو به روی صورتم قرار داشت
با مردمک هایی که میلرزید بهم خیره شده بود
با چشمهای نگران و ترسیدش جزٔ به جزٔ صورت و گردنمو نگاه کرد
دستشو پشت گردنم گذاشت و به بلند شدنم کمک کرد
نشستم و با کمکش به دیوار تیکه کردم
پیرسینگ لبشو با زبون تکون داد و عصبی به سمت الکس برگشت: این تنه لشو ببرش اتاق درمان..بیوفته رو دستمون بدبختیم زود ببرش ا.ت نبینه..
الکس که مات و مبهوت به کوک خیره شده بود سرشو گیج تکون داد و گفت: ها؟
کوک عربده بلندی کشید و جواب داد: دِ دارم میگم این تنه لشو جمع کن ببرش ا.ت نبینه عه
بوی عطر زنندش به مشامم رسید و موجب حالت تهوع شد برام..
با لحن مسخرش نزدیکم شد و دوتا دستش رو کنارم گذاشت: نظرت چیه..تا وقتی کسی نیست..یکم با هم اختلاط کنیم؟ ها؟
فاصله صورتشو با صورتم ثانیه به ثانیه کمتر میکرد و میتونستم بوی نفسش رو کاملا حس کنم
لب هاش رو روی پیشونیم گذاشت و عمیق بوسید
بعد از بوسیدن پیشونیم ازم فاصله گرفت و با لبخند لجنش بهم خیره شد
دستمو روی پیشونیم کشیدم تا رد بوسهش رو پاک کنم ولی انگار تمیز نمیشد
از خودم دورش کردم و آروم آروم ایستادم: یونگ هی! ازم فاصله بگیر گمشو کنار
دستاش رو دور بازو هام حصار کرد و محکم گرفت طوری که خونی به دستم نمیرسید: هی هی دختر بد ..خفه خون بگیر
صدای جیغم بلند شد و چهار ستون اتاق رو لرزوند: یونگ هیی گفتم برو بیرونننننننننن
با دستش راه دهنم رو بست و صدام رو توی حنجرم خفه کرد: دختره احمق..داری کارمو به هم میزنی!
منو به خودش نزدیک تر کرد و صورتشو اطراف صورتم حرکت داد
صداش رو بلند تر از حد معمول کرد و حرفشو کامل کرد: میخوام همین الان برای خودم بشی!
جیغی از اعماق وجودم کشیدم و فاصله بینمون رو به قدری زیاد کردم تا زمین بیوفتم
دست به کمر نزدیکم شد و عربده کشید: خودت خواستی ا.ت شی!!!
سمتم حمله ور شد و بازو هاش رو دور بدنم گذاشت
صدای باز شدن در امیدی بهم رسوند تا دوباره جیغ بزنم
چشمام رو کامل و محکم بستم و آروم اشک ریختم
صدای ناله یونگ هی که از سر درد بود بلند شده بود
با این حجم از داد و بیداد یونگ هی احتمال شکستن چند تا از دنده هاش رو داده بودم
دست گرمی روی گونم کشیده شد و منو وادار کرد تا چشم هام رو. باز کنم
صورت خیس و کمی خونی جونگ کوک و چشم های ترسیده و نگرانش رو به روی صورتم قرار داشت
با مردمک هایی که میلرزید بهم خیره شده بود
با چشمهای نگران و ترسیدش جزٔ به جزٔ صورت و گردنمو نگاه کرد
دستشو پشت گردنم گذاشت و به بلند شدنم کمک کرد
نشستم و با کمکش به دیوار تیکه کردم
پیرسینگ لبشو با زبون تکون داد و عصبی به سمت الکس برگشت: این تنه لشو ببرش اتاق درمان..بیوفته رو دستمون بدبختیم زود ببرش ا.ت نبینه..
الکس که مات و مبهوت به کوک خیره شده بود سرشو گیج تکون داد و گفت: ها؟
کوک عربده بلندی کشید و جواب داد: دِ دارم میگم این تنه لشو جمع کن ببرش ا.ت نبینه عه
۱۶.۹k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.